از صبح نگران خشک نشدن مهر سازمان روی گواهی حضور در کارگاهها بودیم. از ساعت 15 شروع کردیم به فوت کردن و کمک به تسریع روند خشک شدن!
ساعت حدود 15:50 بود که رفتیم سمت سالن. منتظر دیدن بچهها بودیم؛ منتظر شنیدن حرفها، اعتراضها، نقدها و پیشنهادها…
مهمان هم دعوت کرده بودیم؛ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی، رئیس شورای علمی مسابقات و… خلاصه همه بودند جز میزبانان اصلی یعنی دانشجویان…
برگشتیم سازمان؛ دوباره مرور کردیم: همه گفته بودند میآیند، انشاءا… میآیند…
غیر از سرگروه تیم بهمن که گفته بود نمیتوانند حضور پیدا کنند و سرگروه تیم علامه طباطبایی که به شدت سرماخورده بود و صدایش از ته چاه میآمد و کلی محجوبانه عذرخواهی کرد این آقای محجوب.
ساعت 16:15 بود که درب سازمان باز شد و در عین ناباوری همین آقای محجوب بود که همه را متحیر کرد از آمدنش. خوشوبشی کردیم و خواستیم منتظر بماند تا دیگران بیایند.
همچنان چشممان به در بود. ساعت 16:30 کفایت انتظار را اعلام کردیم و ختم جلسه؛ مهمانها رفتند و صندلیها همچنان خالی بود…
خودمان هم داشتیم برای رفتن آماده میشدیم که حدود ساعت 16:40 سرگروه تیم تهران مرکزی وارد شد و با همان ناراحتی روز اول مسابقات شروع به گلایه از عدم تشکیل جلسه کرد. این کار را توهین به خود میدانست اما نمیدانم چرا لحظهای با خودش خلوت نکرد که صندلیهای خالی هم توهینی برای ما بود! خلاصه با کلی ناراحتی مضاعف رفت و حتی حاضر نشد مثل آقای محجوب نظراتش را مکتوب به ما بدهد!!!
در همین حین وقتی برای بستن درب سالن رفته بودیم یعنی حدود ساعت 16:50 سرگروه تیم دانشکده حقوق هم از راه رسید و علت صندلیهای خالی را جویا شد و ادامه ماجرا…
با همهی اینکه دل و دماغ نداشتم از پیشنهاد آقای محجوب برای شنیدن نظراتی که مکتوب هم کرده بود، استقبال کردم.
اول تقدیر و تشکر کرد که در آن اوضاع کمی تسکین بود. گپ و گفت خوبی بود و حدود ساعت 17:30 همه با هم رفتیم.
در تمام طول راه به این اندیشیدم که گرچه تیمهای بازنده بعد از هر مسابقه به همه چیز از آئیننامه و داوری و برگزاری و اجرایی و… اعتراض داشتند، اما همه از سر غلیان احساسات در همان لحظه بوده و زودگذر و بعد که در خلوت خود اندیشیدند به این نتیجه رسیدند که همه چیز آرومه… و همه چیز خوب بوده… و هیچ نقدی به ما وارد نبوده…
مدعای این حرفم هم صندلیهای خالی سالن جلسات بود که ساعت 16 تا 16:50 کلی طعم انتظار را چشیدند.
خب البته جای ناراحتی نیست…
این یعنی ما براساس اصل دموکراسی آمادگی هرگونه نقد را داشتیم و با کمال خوشحالی دیدیم که همه از ما راضی بودند.
نتیجهی اخلاقی: همهی اعتراضهای در حین مسابقات از سر هیجانات روحی رخ داده و حالا که تریبون نقد حاضر بود، نقدی وجود نداشت!!!
کلام آخر: بچهها ممنون به خاطر اینکه از همه چیز راضی بودید و شرایط مسابقه براتون ایدهآل بود.